تاريخ : جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, | 1:41 | نویسنده : یه کسی

سلام دوستای گلمممممممممممممممممممممممممم

خوبین؟دعامیکنم همیشه خوب باشین............

میشه حالاکه زحمت کشیدی وتااینجا اومدی یه نظرکوچولوهم بدی

باورکن دستت خسته نمیشه.....

اگه خواستین میتونین عشوبشین ومطلب بفرستین منم میزارمش تووب همه راجبش نظربدن اینجوری میتونیم به هم کمک کنیم...

امیدوارم بانظراتون خوشحالم کنید

مررررررررررسی

لطفا درنظرسنجی هم شرکت کنین(باتشکروسپاس فراوان مدیروبلاگ)

بی زحمت نظرتونوبگین.

پس من منتظرم ها....بای.



تاريخ : پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, | 17:39 | نویسنده : یه کسی

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

سلام به بازدیدکننده های عزیز

این پستو گذاشتم برای نظر سنجی وبلاگم

بنظرتون وبلاگم چطوره؟

دوست دارم تو نظرات بهم نمره از 0 تا 20 بدید

که بدونم نظرتون برا وبلاگم چیه

خوشحال میشم نظر بذارید

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com



تاريخ : پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, | 17:34 | نویسنده : یه کسی

متن روز پدر و روز مرد

 

خدای اطلسی ها با تو باشد


پناه بی كسی ها با توباشد


تمام لحظه های خوب یك عمر


به جزء دلواپسی ها با تو باشد

 



متن روز پدر و روز مرد



تاريخ : پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, | 17:31 | نویسنده : یه کسی

حرف تنهايي را، حرف دلتنگي را


 

 

به که تسلیم کنم؟


 

 

چه کسی می داند به چه می اندیشم؟


 

 

چه کسی می فهمد من پر از تشویشم؟


 

 

چه کسی با من دل خسته دمی از من گفت؟


 

 

 

 

چه کسی با من مطرود نشست؟
 


 

 

 

چه کسی حرف مرا، درد مرا


 

 

 

لحظه ای باور کرد؟



تاريخ : چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, | 20:27 | نویسنده : یه کسی

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت


سرها در گریبان است


کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را


نگه جز پیش پا را دید ، نتواند


که ره تاریک و لغزان است


وگر دست محبت سوی کس یازی


به اکراه آورد دست از بغل بیرون


که سرما سخت سوزان است


نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک


چو دیوار ایستد در پیش چشمانت


نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم


زچشم دوستان دور یا نزدیک


مسیحای جوان مرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !


هوا بس ناحوانمردانه سرد است ...

 

آی ...!


دمت گرم و سرت خوش باد !


سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای !


منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم


منم ، من سنگ تیپا خورده رنجور 


منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور


نه از رومم نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم


بیا بگشای در بگشای دلتنگم


حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد


تگرگی نیست مرگی نیست


صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است


من امشب آمدستم وام بگذارم


حسابت را کنار جام بگذارم


چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد بامداد آمد ؟


فریبت می دهد ، برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست


حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است


و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده


به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است


حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت


هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان


نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین


درختان اسکلت های بلور آجین


زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه


 

غبار آلوده مهروماه


 



تاريخ : چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, | 19:45 | نویسنده : یه کسی

مردی می خواست تا یک طوطی سخنگو بخرد ، طوطی های متعددی را دید و قیمت جوان‌ترین و زیباترینشان را پرسید . فروشنده گفت : این طوطی ؟ سه چهار میلیون ! ..... و دلیل آورد : این طوطی شعر نو میگه ، تموم شعرای شاملو ، اخوان ، نیما و فروغ رو از حفظه
مشتری به دنبال طوطی ارزان تر ، یکی پیدا کرد که پیر بود اما هنوز آب و رنگی داشت ، رو به فروشنده گفت : پس این را می خرم که پیر است و نباید گران باشد
ـ این ؟! ..... فکرش رو نکن ، قیمت این بالای شش هفت میلیونه ..... چون تمام اشعار حافظ و سعدی و خواجوی کرمانی رو از حفظه
مرد نا امید نشد و طوطی دیگری پیدا کرد که حسابی زهوار در رفته بود ، گفت : این که مردنی است و حتماً ارزان ......
ـ این؟! ..... فکرش رو نکن ، قیمتش بالای پونزده شونزده میلیونه ..... چون اشعار سوزنی سمرقندی و انوری و مولوی رو حفظه .....
مرد که نمی خواست دست خالی برگردد به طوطی دیگری اشاره می کند که بال و پر ریخته بر کف قفس بی حرکت افتاده و لنگ‌هایش هوا بود ..... انگار نفس هم نمی کشید
ـ این یکی را می خرم که پیداست مرده ، حرف که نمی زند ، حتماً هیچ هنری هم ندارد و باید خیلی ارزان باشد .....
ـ این یکی؟! ..... اصلاً فکرش رو نکن ! قیمت این بالای شصت هفتاد میلیونه
ـ آخه چرا ؟ مگه اینم شعر می خونه ؟
ـ نه ..... شعر نمی خونه ، حتی نشدیدم تا امروز حرف بزنه ، اصلا هیچ کاری نمی کنه ..... اما این سه تا طوطی دیگه بهش میگن استاد !
 
 



خنثی